در میان این همه بکش بکش خود من هم فقط داشتم کش جورابمو میکشیدم !
کمی انطرف تر کودکی کش تیر کمانش را میکشید که گنجشک کوچکی را روی شاخه درخت کوچه نشسته بود، هدف قرار دهد.
فیلمی از تلویزیون پخش میشد خانوم خانه، داشت پرده اتاقش را میکشید 0
نوعی دیگری از کشیدن وجود دارد و آن وهم با بیماریها ربط داره مثلا بعضی ها دندون درد دارند و باید بروند پیش دندانپزشک و دندونشون رو بکشند0
کشیدن در ضرب المثلها هم جایگاه خودش را دارد یه ضرب المثل هم هست که میگه: دندونی که درد میکنه باید بکشیش !
بعضی آدما هم قابلیت این رو دارن که خودشون رو با شرایط مختلف تطبیق بدهند اینجاس که میگن فلانی در مقابل مشکلات کشش میاد .
کشیدن با دود و دم هم ارتباط داره
مصرف،واستعمال سیگار یا همان سیگار کشیدن دیگه ابتدایی ترین نوع کشیدنی هاست که به لطف انواع مواد جدید و متفاوت امروزه از ماری جوانا و حشیش گذشته و به شیشه و کریستال و غیره رسیده است.
یه جای دیگه کشیدن رو به معنای وزن کردن بکار میبرند از وزن کردن های میکرو گرمی تا محموله های چند صد هزار تنی . از ترازو های قدیمی گرفته تا ترازو های دیجیتال فوق حساس همه و همه برای وزن کردن اجسام و به اصطلاح کشیدن آنها استفاده میشوند.
روی در بعضی مغازه ها هم نوشته است : "بکشید" حالا برای ورود به مغازه کشیدن درب لازم است.
بعضی ها هم شغلشون با کشیدن رابطه داره مثل لجن کش و آب حوض کش های قدیمی که البته رقیبشون کف کش های برقی کارشون رو از سکه انداخته است. بارکش هم قبلا بود که البته مشتقات جدید تری از نسل کشیدن جایگزین آنها شده است مانند کامیونهای کشنده و کشنده ماشین الات خراب شده که با جراثقال یا بکسل ثابت کار حمل اینگونه ماشین الات را انجام میدهند یا اصطلاحا انها را تا مقصد میکشند.
کشیدن حالا دیگه یک کلمه اخلاقی هم شده است مثلا فلانی برای اینکه نشون بدهد بهش ظلم شده است میگه: "تو که نمیدونی من چها ازش کشیدم "0
معلمها هم از این کلمه استفاده میکنند وقتی دانش آموزانشان را خسته میبینند از آنها میپرسند: انگار دیگه کشش ندارید؟
در علوم اجتماعی هم یکی دیگر از مشتقات کشیدن به کمک آنها می آید تا تغییرات آماری را نشان دهد و با اصطلاح "کشش یا کشیدگی " خودش را در میان کلمات علم آمار قاطی کند.
سعدی سلطان شعر قرن هفتم هجری هم در روایتی عاشقانه غزلی نغز و در برگیرنده تعابیر زیبا از کشیدن را به جای گذاشته است که دلم نیامد ازش بگذرم
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم |
|
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم |
نه قوتی که توانم کناره جستن از او |
|
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم |
نه دست صبر که در آستین عقل برم |
|
نه پای عقل که در دامن قرار کشم |
ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست |
|
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم |
چو میتوان به صبوری کشید جور عدو |
|
چرا صبور نباشم که جور یار کشم |
شراب خورده ساقی ز جامِ صافیِ وصل |
|
ضرورتست که درد سر خمار کشم |
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید |
|
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم |
آنچه که مد نظر من بود در اینجا آورده شد اما در پایان نظراتم یک سوال میپرسم:
راستی از یک کلمه میشود این همه معنا و مفهوم را دریافت چگونه است که از آدمها و رفتار آدمها مفاهیم متعدد را دریافت نمیکنیم و گاهی دریافت خودمون را بر مقصود گوینده برتری میدهیم؟
به همین دلیل است که در ادامه میگویم : از این کشیدن تا اون کشیدن فاصله بسیار است.